بنام خدا
یک مشاهده و چند فرضیه
(گمانۀ 2/2 قلعه خان)
در پای نهشته های فرهنگی رو به شرق در شمال شرق استقرار قلعه خان، سطوح بالایی نهشته ها دستخورده و انباشت شدن آن را در دوره های جدیدتر نشان می داد. برای آزمودن اینکه سطوح پایینی نیز دستخورده است یا نه، گمانۀ 2/2 را باز کردیم. این گمانه از نظر توپوگرافی در شیب های میانی و ملایم استقرار قلعه خان واقع شده، بالاتر از آن، نهشته ها تا آن حد برداشت شده اند که دیواری عمودی را تشکیل داده اند. پایین تر از گمانه(از نظر توپوگرافی) در اصل نهشته های فرهنگی است که با فرآیند های طبیعی فرسایش بصورت شیب ملایم شکل گرفته است. وگمانۀ 2/2 بین دو موقعیتِ یاد شده تاسیس شد. جائیکه با کمترین برداشت، نهشته ها در بافتار اصلی همراه با دو خمرۀ سفالی شناسایی شد. در اینجا بحث در مورد همین دو خمره است.
توصیف: گمانه 2×2 متر است اما تنها در 1×2 متر غربی آن آثار در بافتار اصلی بدست آمد. نیمه شرقی گمانه نهشته های فرهنگی با دادهای مادی روستای معاصر است. در نیمه غربی تقریبا بطور همطراز دو ظرف سفالی بزرگ شناسایی شد. آنکه در جنوب است نیمۀ یک خمرۀ بزرگ است که از لبۀ آن "سرجا"(Insitu) چیزی باقی نمانده است. رنگ خمیر این سفال قهوه ای نزدیک به خاکستری است و در پایه ای از سنگ ها و ملات سفید رنگ( آهک یا کچ) جا سازی شده است. کف و حدود یک/سوم بدنه سرجا است. داخل آن خاکستر و توده های خشت و خاک سوخته وجود داشت و داخل ظرف آثار حرارت دیدگی مشاهده می شد.داخل ظرف خمره ای بوسیله ماده سفیدرنگی احتمالا گچ یا آهک اندود شده بود و این اندود بدلیل حرارت و هوازدگی کاملا شکننده است. جلو و در پای آن توده های سفید رنگ مانند آنچه سفال در آن جا سازی شده بصورت توده های شکسته در عمق پایین تر از خود ظرف شناسایی شد. ظرف دوم خمره ای خاکستری و لبه برگشته است. تمام گردی لبه و گردن ظرف در جهت برعکس شیب واقع شده است. نکته مهم این است که دهانۀ ظرف با گچ یا آهک بطور کامل و با ضخامت حدود 4 س.م. بسته شده است. زیر این توده که دهانۀ ظرف را می بندد بیش از یک س.م. آثار گل؟ سوخته وجود دارد. این گل از داخل ظرف با اندود نازکی پوشانده شده است. درست زیر این ظرف، پایۀ سرجای ظرفی خاکستری کم رنگ سرجا شناسایی شد. داخل این ظرف نیز مانند ظرف قبل بوسیله گچ اندود شده بود، فقط با این تفاوت که اندود داخلی ظرف حرارت ندیده بود. دقیقا نمی توان در مورد مربوط بودن دو گروه قطعات به هم اظهار نظری کرد. پایین تر از سطح پایه سفال ها که سرجا است در مساحت محدود(کمتر از 20×20س.م.) آثاری از اندود سفید رنگ شناسایی شد که می توان آن را کف مرتبط با سفال های قلمداد است. البته محدوده آن فقط در گُنج ها شناسایی شده اما همطراز و دقیقا روی توده های افتاده به رنگ سفید است.
فرضیه ها: استفادۀ ثانوی در دوره های بعد از عصر مفرغ که سفال ها مربوط به آن دوره است، نخستین فرضیه است. آثار سوختگی در داخل خمرۀ اول، پربودن آن با خاکستر و شواهد کفی که دقیقا روی تکه هایی از جنس نگهدارندۀ خمرۀ اول است؛ به اضافۀ بسته بودن در سفال خاکستری و اندود داشتن آن از داخل؛ شواهد پشتیبان این فرضیه بشمار می رود. بازسازی پیشنهادی به این صورت است که خمره های دوره مفرغ که شکسته بوده اند در دوره های بعد به عنوان اجاق و ظرفی پایه دار مورد استفاده قرار گرفته اند.
فرض دوم این است که گمانه 2/2 محدودۀ گارگاهی برای تولید و پخت خمره های بزرگ است. به عبارتی خمره ها در محفظه ای جاسازی شده و با قرار دادن سوخت داخل آن و بستن سرش آنها را می پخته اند. این فرض با کمبود الگوها و مدل ساخت و تولید و پخت خمره های بزرگ مواجه است. یک مورد در ابتدا متناقض می نماید و آن بسته بودن درب خمره و پوشش داخلی است اما یک توجیه در این زمینه می تواند ارزیابی و پیشنهاد شود: هنگامیکه سفال دو نم است و شکل داده شده در آن با استفاده از کف یا سوراخی در بدنه پوشش گچی کشیده شده سپس آن بخش نیز بسته شده است.البته در مورد این فرض این سوال به ذهن می رسد که چرا و باچه کاربردی باید داخل ظرف را با یک لایه نسبتا ضخیم گچ پوشش داده باشند؟! شاید در فرآیند پخت این لایه کاربردی بوده و پس از پخت برداشت می شده است؟
فرض سوم این است که آثار خمره ها در بافتار اصلی هستند. دو خمره که یکی درب بسته دارد و دیگری شواهدی از درب آن در دسترس نیست.(لازم به ذکر است که قطعاتی از لبه و بدنه در اطراف این ساختار بدست آمد که با توجه به جنس و رنگ آنها احتمال داده میشود که متعلق به همین ظرف باشند.) خمره هایی که روی کف جاسازی شده بود در دوره مفرغ در بافتار اصلی و در اثر اتفاقی یکباره فسیل شده اما در دوره های پس از مفرغ در اثر فعالیت های اطراف تپه تغییر داده و جابجایی هایی در آثار پدید آمده برای مثال نهشته ها و آثار در شیب استقرار به بالا رانده شده. در اثر این فعالیت خمره از زیر گردن شکسته و سر خمره(دو) آن به با گچ بسته بوده است با فاصلۀ کمی از آن بدست آمده است. تنها مورد در این فرضیه پوشش گچ در داخل ظرف است که در فرض دوم در مورد آن بحث شد.
نکته قابل طرح دیگر(پیش فرض) در مورد پوشش گچی هر دو خمره است؛ همانطور که در بالا نیزشرح داده سطح داخلی این ظروف؟ با پوششی از گچ؟ پوشانده شده بود. با این تفاوت که در ظرف اول و خمره سربسته این پوشش کاملا حرارت دیده شده بود و در پایه ظرف دوم این اندود گچی سالم است؛ در نتیجه فرض دیگری طرح می شود که شاید بخشی از این فضا (محدوده خمره یک و خمره در بسته) بر اثر نوعی آتش سوزی به این صورت در آمده و سطح پائینی از این آتش سوزی مصون مانده است. البته با عنایت به آنچه در فرض های بالا آمد این پیش فرض کمرنگ تر از فرضیه ها بنظر می رسد.
عمران گاراژیان و ا.جودی
یک مشاهده و چند فرضیه
(گمانۀ 2/2 قلعه خان)
در پای نهشته های فرهنگی رو به شرق در شمال شرق استقرار قلعه خان، سطوح بالایی نهشته ها دستخورده و انباشت شدن آن را در دوره های جدیدتر نشان می داد. برای آزمودن اینکه سطوح پایینی نیز دستخورده است یا نه، گمانۀ 2/2 را باز کردیم. این گمانه از نظر توپوگرافی در شیب های میانی و ملایم استقرار قلعه خان واقع شده، بالاتر از آن، نهشته ها تا آن حد برداشت شده اند که دیواری عمودی را تشکیل داده اند. پایین تر از گمانه(از نظر توپوگرافی) در اصل نهشته های فرهنگی است که با فرآیند های طبیعی فرسایش بصورت شیب ملایم شکل گرفته است. وگمانۀ 2/2 بین دو موقعیتِ یاد شده تاسیس شد. جائیکه با کمترین برداشت، نهشته ها در بافتار اصلی همراه با دو خمرۀ سفالی شناسایی شد. در اینجا بحث در مورد همین دو خمره است.
توصیف: گمانه 2×2 متر است اما تنها در 1×2 متر غربی آن آثار در بافتار اصلی بدست آمد. نیمه شرقی گمانه نهشته های فرهنگی با دادهای مادی روستای معاصر است. در نیمه غربی تقریبا بطور همطراز دو ظرف سفالی بزرگ شناسایی شد. آنکه در جنوب است نیمۀ یک خمرۀ بزرگ است که از لبۀ آن "سرجا"(Insitu) چیزی باقی نمانده است. رنگ خمیر این سفال قهوه ای نزدیک به خاکستری است و در پایه ای از سنگ ها و ملات سفید رنگ( آهک یا کچ) جا سازی شده است. کف و حدود یک/سوم بدنه سرجا است. داخل آن خاکستر و توده های خشت و خاک سوخته وجود داشت و داخل ظرف آثار حرارت دیدگی مشاهده می شد.داخل ظرف خمره ای بوسیله ماده سفیدرنگی احتمالا گچ یا آهک اندود شده بود و این اندود بدلیل حرارت و هوازدگی کاملا شکننده است. جلو و در پای آن توده های سفید رنگ مانند آنچه سفال در آن جا سازی شده بصورت توده های شکسته در عمق پایین تر از خود ظرف شناسایی شد. ظرف دوم خمره ای خاکستری و لبه برگشته است. تمام گردی لبه و گردن ظرف در جهت برعکس شیب واقع شده است. نکته مهم این است که دهانۀ ظرف با گچ یا آهک بطور کامل و با ضخامت حدود 4 س.م. بسته شده است. زیر این توده که دهانۀ ظرف را می بندد بیش از یک س.م. آثار گل؟ سوخته وجود دارد. این گل از داخل ظرف با اندود نازکی پوشانده شده است. درست زیر این ظرف، پایۀ سرجای ظرفی خاکستری کم رنگ سرجا شناسایی شد. داخل این ظرف نیز مانند ظرف قبل بوسیله گچ اندود شده بود، فقط با این تفاوت که اندود داخلی ظرف حرارت ندیده بود. دقیقا نمی توان در مورد مربوط بودن دو گروه قطعات به هم اظهار نظری کرد. پایین تر از سطح پایه سفال ها که سرجا است در مساحت محدود(کمتر از 20×20س.م.) آثاری از اندود سفید رنگ شناسایی شد که می توان آن را کف مرتبط با سفال های قلمداد است. البته محدوده آن فقط در گُنج ها شناسایی شده اما همطراز و دقیقا روی توده های افتاده به رنگ سفید است.
فرضیه ها: استفادۀ ثانوی در دوره های بعد از عصر مفرغ که سفال ها مربوط به آن دوره است، نخستین فرضیه است. آثار سوختگی در داخل خمرۀ اول، پربودن آن با خاکستر و شواهد کفی که دقیقا روی تکه هایی از جنس نگهدارندۀ خمرۀ اول است؛ به اضافۀ بسته بودن در سفال خاکستری و اندود داشتن آن از داخل؛ شواهد پشتیبان این فرضیه بشمار می رود. بازسازی پیشنهادی به این صورت است که خمره های دوره مفرغ که شکسته بوده اند در دوره های بعد به عنوان اجاق و ظرفی پایه دار مورد استفاده قرار گرفته اند.
فرض دوم این است که گمانه 2/2 محدودۀ گارگاهی برای تولید و پخت خمره های بزرگ است. به عبارتی خمره ها در محفظه ای جاسازی شده و با قرار دادن سوخت داخل آن و بستن سرش آنها را می پخته اند. این فرض با کمبود الگوها و مدل ساخت و تولید و پخت خمره های بزرگ مواجه است. یک مورد در ابتدا متناقض می نماید و آن بسته بودن درب خمره و پوشش داخلی است اما یک توجیه در این زمینه می تواند ارزیابی و پیشنهاد شود: هنگامیکه سفال دو نم است و شکل داده شده در آن با استفاده از کف یا سوراخی در بدنه پوشش گچی کشیده شده سپس آن بخش نیز بسته شده است.البته در مورد این فرض این سوال به ذهن می رسد که چرا و باچه کاربردی باید داخل ظرف را با یک لایه نسبتا ضخیم گچ پوشش داده باشند؟! شاید در فرآیند پخت این لایه کاربردی بوده و پس از پخت برداشت می شده است؟
فرض سوم این است که آثار خمره ها در بافتار اصلی هستند. دو خمره که یکی درب بسته دارد و دیگری شواهدی از درب آن در دسترس نیست.(لازم به ذکر است که قطعاتی از لبه و بدنه در اطراف این ساختار بدست آمد که با توجه به جنس و رنگ آنها احتمال داده میشود که متعلق به همین ظرف باشند.) خمره هایی که روی کف جاسازی شده بود در دوره مفرغ در بافتار اصلی و در اثر اتفاقی یکباره فسیل شده اما در دوره های پس از مفرغ در اثر فعالیت های اطراف تپه تغییر داده و جابجایی هایی در آثار پدید آمده برای مثال نهشته ها و آثار در شیب استقرار به بالا رانده شده. در اثر این فعالیت خمره از زیر گردن شکسته و سر خمره(دو) آن به با گچ بسته بوده است با فاصلۀ کمی از آن بدست آمده است. تنها مورد در این فرضیه پوشش گچ در داخل ظرف است که در فرض دوم در مورد آن بحث شد.
نکته قابل طرح دیگر(پیش فرض) در مورد پوشش گچی هر دو خمره است؛ همانطور که در بالا نیزشرح داده سطح داخلی این ظروف؟ با پوششی از گچ؟ پوشانده شده بود. با این تفاوت که در ظرف اول و خمره سربسته این پوشش کاملا حرارت دیده شده بود و در پایه ظرف دوم این اندود گچی سالم است؛ در نتیجه فرض دیگری طرح می شود که شاید بخشی از این فضا (محدوده خمره یک و خمره در بسته) بر اثر نوعی آتش سوزی به این صورت در آمده و سطح پائینی از این آتش سوزی مصون مانده است. البته با عنایت به آنچه در فرض های بالا آمد این پیش فرض کمرنگ تر از فرضیه ها بنظر می رسد.
عمران گاراژیان و ا.جودی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر